سفر....
سلااام و درود... تو اواخر مرداد با اعمال شاقه و کلییی هماهنگ کردن و مرخصی بده نده بالاخره موفق شدیم راهی تربت جام بشیم برای دیدن خاله زهرا... دوشب اونجا بودیم و بچه ها شهر بازی و اینور اونور رفتن. روزهام با خاله زهرا مینشستیم به حرف و این حرفا گاها تا 2 بامداد به طول می انجامید از تربت هم راهی مشهد شدیم به سمت خونه ی مالنا! چند روزم مشهد بودیم... یه روز عصر پارک ملت قسمت بانوان و دیدار من با چندین دوست مجازی و نادیده که 2 سال کامل شده بوده مثل خواهر و مادر از طریق تلگرام رابطه داشتیم.... دیدن آدمایی که با شادیهات شاد شدن... با غصه هات غصه خوردن... و تو ازشون فقط عکس دیده بودی و حالا داشتی خود خودشونو بغل میکردی....
نویسنده :
مامانی
10:38